Web Analytics Made Easy - Statcounter

ترنّم اشعار و مدایح شاعران آئینی در سالروز آغاز امامت و ولایت حضرت بقیة‌الله الاعظم(عج)، یکی از جلوه‌های به یاد ماندنی در اعیاد بزرگ مسلمانان است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مهر، اگرچه شهادت هر یک از امامان معصوم ما به معنای آغاز امامت و ولایت امام بعدی است؛ اما آغاز امامت و ولایت امام زمان(عج) به عنوان آخرین حجت الهی و واسطه فیض بین زمین و آسمان، عید بزرگی است که در اشعار شاعران هم تجلی دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 محمود مربوبی یکی از همین شاعران است که در بخشی از ابیات سروده خود، نام شاعران شیعی را نیز در دفتر آن حضرت می بیند:

عالم امکان سراسر نور شد
شیعه بعد از سالها مسرور شد

پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد

حکم تنفیذش رسیده از سَما
نامه ای با مُهر و امضای خدا

می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد

پادشاه کشور آئینه‌ها
تک سوار قصه ی آدینه‌ها

امپراتور زمین و آسمان
حُکمران سرزمین بیدلان

پهلوانِ نامی افسانه‌ها
تحت امرش لشکر پروانه‌ها

لشکری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل

عرشیان و قدسیان، فرمانبرش
مردمان مهربان کشورش

ساحران مصر مبهوت اند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش

ساقیان و می فروشان جملگی
مست لایعقل شدند از ساغرش

عالِمان حوزه‌های علم عشق
درس‌ها آموختند از محضرش

نام‌های شاعران شیعه را
ثبت کرده ابتدای دفترش

خیمه ای سبز و محقّر، قصر او
پایتختش شهر سبز آرزو

خادمان بارگاهش اولیاء
کاتبان نامه‌هایش اوصیاء

یوسف مصری سفیر دولتش
پیر کنعان هم وزیر دولتش

در حریمش قدسیان هو می کشند
فُطرس و جبریل جارو می کشند

خیمه اش دارُالشّفای خاکیان
قبله گاه اصلی افلاکیان

عطر سیب و یاس دارد خیمه اش
گرمی و احساس دارد خیمه اش

بیرق عباس پیش تخت او
تکیه گاه لحظه‌های سخت او

شعر بعدی این مناسبت فرخنده از آنِ قاسم نعمتی است که در شعر خود از واژه "طنطنه" به معنای آواز استفاده کرده است:

تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما

قربان چهره ات که تجلّی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما

ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند
نام مرا، عزیز خدا، یاور شما

در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است
از بهر خطبه خوانی تان منبر شما

نفرین فاطمه شده صد شکر مستجاب
لبخند آمده به لب مادر شما

آقا دعا کنید که در زندگی مان
باشیم ای ذخیره ی حق، یاور شما

ای چشمه ی زُلال الهی ظهور کن
ما تشنه ایم، تشنه لب کوثر شما

فرموده ای که الگوی من مادر من است
با این حساب فاطمه شد رهبر شما

کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را
ای جان فدای طنطنه ی خیبر شما

روز ظهور نعره زنی «جدّیَ الحُسَین»
کرب و بلاست چون هدف آخر شما

و اما مهدی مقیمی، طلوع صبح امامت را به آن حضرت تبریک می گوید و می سراید:

شام فراقت از شب یلدا درازتر
وین قصه ی تو از همه پُر سوز و سازتر

صبح ظهورِ این شب یلدای انتظار
تک پرچم تو از همه در اهتزازتر

یلدایِ انتظارت اگر با تو سر کنم
صبح ظهورت از همه ام سرفرازتر

دورِ همیم و نام تو نُقل دهان ماست
نام تو می برم که تویی چاره سازتر

لبخند، بی تو بر لبمان وا نمی‌شود
یلدا بدون یوسف زهرا نمی شود

امسال جشنمان گره خورده به نام تو
دل‌های ما کبوتر بی بالِ بام تو

این روزها سخن همه جا از حضور توست
برپاست جشنها همه با احترام تو

کافیست، لب به مدح و سلام تو وا کنیم
تا بشنویم زود، جواب سلام تو

امشب تمام سفره ما غرق روزی است
از بس که پشت ماست دعای مدام تو

آقا تویی که حافظ ایرانمان شدی
امشب چه خوب شد که تو مهمانمان شدی

آقا طلوع صبح امامت مبارکت
بر مسند امامت، اقامت مبارکت

این قلبها همه به هوای تو می تپد
بر قلبهای شیعه زعامت مبارکت

این واژه ی امام که میراث مرتضاست
گردید اضافه اولِ نامت؛ مبارکت

سینه به سینه گشت و کرامت به تو رسید
میراث عشق و لطف و کرامت مبارکت

دنیای تارِ چشم مرا پُر ز نور کن
"عَجِّل عَلی ظُهورِکَ" آقا ظهور کن

اکنون شعری از علی اکبر لطیفیان را به تماشا می نشینیم که انتظار ظهور حضرتش را نیز نوید می دهد:

زلفت اگر نبود؛ نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنّای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم‌های حضرت یعقوب تر نبود
بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود و لیکن، ثمر نبود
ای آخرین بهار! چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار! چرا دیر کرده ای؟
این جشن‌ها برای تو تشکیل می شود
این اشک‌ها برای تو تنزیل می شود
رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه‌های توست که تکمیل می شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه‌ها برای تو تعطیل می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
ای آخرین توسل خورشید بام‌ها
ای نام تو ادامه ی نام امام‌ها
می خواستم بخوانمت اما نمی شود
لکنت گرفته اند زبان کلام‌ها
ما آن سلام اول ادعیه ی توییم
چشم انتظار صبحِ جواب سلام‌ها
آقا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام‌ها
از جانماز رو به خدا و بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشام‌ها
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
آقا بیا که میوه ی ما کال می شود
جبریل مان بدون پر و بال می شود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیه‌های چشم تو دنبال می شود
یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند
وقتی کنار پنجره جنجال می شود
روز ظهور نوبت پرواز می رسد
روز ظهور بال همه بال می شود
بیش از تمام بال و پَر یا کریم‌ها
دست کبودِ فاطمه خوشحال می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟

اما غلامرضا سازگار، از معدود شاعرانی است که برای این مناسبت مبارک، چندین شعر فاخر دارد که ابیاتی از یکی از آنها، حُسن ختام این گفتار خواهد بود:

قیامتی ست گمانم؛ قیامت مهدی ست
جهان محیط وسیع کَرامت مهدی ست
زمان، زمان شروع زعامت مهدی ست
غدیرِ دومِ شیعه، امامتِ مهدی ست
همه کنید قیام و همه دهید سلام
امام کلّ زمانها، دوباره گشت امام
بشارت آمده بهر بشر، مبارک باد
شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد
بهشت وصل خدا را ثمر مبارک باد
برای منتظران این خبر مبارک باد
خطاب نور همه آیه‌های نصر شده
ولیِّ عصر، دوباره ولیِّ عصر شده
خطاب حضرت معبود را بخوان با من
پیام قاصد و مقصود را بخوان با من
بیا ترانه داود را بخوان تا من
سرود مهدی موعود را بخوان با من
دوباره آیه "جاءَ الحَقّ" آشکار شده
به یُمن وَصل، همه فصلها بهار شده
ز تیرگی چه زیان، کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است
فـراق رفته و فیض حضور نزدیک است
ألا تمامی یاران! ظهور نزدیک است
فرار ابر و رُخ آفتاب را نگرید
سرابها همه رفتند، آب را نگرید
دعای عهد و فرج را همه مرور کنید
سلام تازه بر آن تک سوار، نور می ‌آید

 

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۸۴۰۳۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری

ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با کارهای شما به خطر نمی‌افتد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما دختران و مادران اصفهانی برای این انقلاب و سردمدارانش می‌خواهیم غوغا به پا کنیم، می‌خواهیم به دشمنان بگوییم که از شهادت هراس نداریم و برای رسیدن به آن هرکاری می‌کنیم؛ بهتر است این‌طور بگویم که به کرمان رفتیم تا به دشمنان ثابت کنیم امنیت کشور ما با دو تا بمب به خطر نمی‌افتد؛ تا زمانی که ما نوجوانان و جوانان به همراه مادران غیورمان در میدان هستیم، نمی‌گذاریم به وجبی از این خاک نگاهی چپ بیفتد.

زیارت کرمان پر از برکت و همراه با خاطرات خوش معنوی و زمانی برای همدلی است؛ در این هنگام آموختم که جز گفتن شکر در مواقع سختی چیزی بر زبانم جاری نباشد چراکه ما دختران حاج قاسم و پای کار این مکتب هستیم؛ سفرمان را از بهشت روی زمین اصفهان یعنی گلستان شهدا آغاز کردیم؛ ساعاتی پیش از حرکت همه با کوله پشتی‌های سبک اربعینی یکی یکی در خیمه جمع شدیم، بر سر مزار شهدای عزیزمان شهید زاهدی، خرازی، کاظمی و هم رزمانشان رفتیم و اذن رفتن خواستیم.

ساعت موعد فرا رسید و به سوی مقصد راهی شدیم؛ در طی مسیر با سربندهای یازهرا (س)، لبیک یا خامنه‌ای، یا علی‌اصغر و عکس‌هایی از شهیدان خرازی، همت، زین‌الدین، کاظمی و… را به شیشه اتوبوس زدیم تا وجود آن‌ها را کنار خودمان و در طول مسیر حس کنیم؛ کتاب می‌خواندیم، با همسفری‌ها درمورد شهدا، مکتب حاج قاسم، آرمان کشور و مواردی مختلفی صحبت می‌کردیم و سعی داشتیم بهتر به معنویات خود بپردازیم.

پنجشنبه صبح برای اقامه نماز جماعت بیدار شدیم، عجب صحنه‌ای بود و چه جمعیتی از استان اصفهان آمده بود، بیش از چهل اتوبوس و این لحظات آماده می‌شدیم برای آن اجتماع پرشور؛ چفیه‌ها را سر می‌کردیم و یکی یکی با نظم خاصی کنار هم و پشت‌سر هم می‌نشستیم. خادمان پرچم‌هایی با شعار «فلسطین کلید رمزآلود فرج است» و عکس زیبا حاج قاسم را به دست‌مان می‌دادند تا در مراسم با افتخار آن را دست گرفته و بالا ببریم.

همه جمع شدیم و معرکه بزرگ و حماسی مادر دختری در مصلی کرمان طنین گرفت؛ همه باهم یک صدا شعار می‌دادیم و می‌گفتیم: «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد و…» عجب صحنه‌ای بود، چقدر دلنشین و پرغرور بود؛ آری باید بگویم که مردم و زنان میهن من چنین دلاوران غیوری هستند که همچون زینب کبری نمی‌گذارند علم این امت و ملت زمین بماند و خود به دل معرکه می‌زنند.

آرام آرم باید برای رفتن به بیت آماده می‌شدیم؛ بار خود را سبک کردیم، برای بغل دستی خود به یاد شهدا و با مداحی «حسین حسین میگیم می‌رویم کربلا» سربند برای هم بستیم، علم یا زهرا، یا مهدی و… را به دست گرفتیم، مداحی در باند پخش شد و پیاده‌روی ما از مصلی تا بیت آغاز شد؛ عجب قاب دشمن سوزی بود، عجب اتحادی بین‌مان موج می‌زد؛ چه مسیری را طی کردیم تا رسیدیم به بیت؛ آسمان اشک شوق می‌ریخت، خیابان‌ها بوی خاک و گل گرفته بودند، جمعیت دو هزار نفره ما ازدحامی را به وجود آورده بود که جای سوزن انداختن نداشت...

به بیت‌الزهرا (س) رسیدیم، جایی که حاج قاسم آن را به عشق حضرت فاطمه ساخت و در آن برای پرورش امت و اسلام، مراسم و فعالیت‌های مختلفی را انجام می‌داد؛ چه جایی بود، چه معنویتی داشت، چه حس و حالی در آن نهفته بود، گویا به چند مکان به طور هم‌زمان سفر کرده بودم… از گلیم پهن شده آبی رنگ زیبا که وصف حال دیدارهای رهبری را داشت گرفته تا فرش حرم امام حسین، حضرت زینب و ضریح قدیمی حضرت رقیه که اطراف تابوت حاج قاسم، همرزمش و شهید گمنام قرار گرفته بود.

پس از گذشت ساعاتی در این بیت نورانی، نوبت به نقطه متفاوت سفر می‌رسد؛ قرارمان ساعت عاشقی ۱:۲۰ در گلزار شهدای کرمان بود؛ همه اتوبوس‌ها آرام آرام رسیدیم که در بدو ورود توفیق دیدار شهید گمنام ۱۹ ساله نصیب‌مان شد؛ چه مهمانی‌ای بود آن شب… جوانی گمنام و هم سن و سال ما به استقبالمان آمده بود و چه لحظه‌ای از این زیباتر؟!ته دلم می‌گفتم «حاجی خوب بلده از دختراش استقبال کنه! شکلات، شیرینی پنجره‌ای، کیک، چایی و…؛ الحمدلله که چنین پدری دلسوز و مهربانی داریم.»

در بین برنامه‌ها یادی کردیم از دختر کوچولویی که به گلزار شهدا رفته بود تا شکلات پخش کند و برای سردار هم شکلات برد و سردار شکلات را با دستان خود در دهان نگین گذاشت؛ آری آن شب نگین هم میزبان ما بود و چقدر گریه کردیم با گریه‌هایش و چه خاطراتی مرور شد...

دقایقی بر سر مزار رفتیم و خوب درد و دل این روزهایمان را برای حاجی گفتیم، عاقبت بخیری خواستیم، توفیق شهادت و…. پس از زیارت مزار او، نوبت به زائرانش رسید و همه ما به‌دنبال مزار دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی می‌گشتیم؛ مزاری که خیلی بزرگ نبود، حوالی قد و قواره یک دختر نحیف ۱.۵، ۲ ساله؛ چه صحنه‌ای بود، چقدر دردناک بود، فکر من پیش آن مردی بود که کل خانواده‌اش را در یک روز از دست داده و در آن لحظات ما بودیم که با دلی جا مانده در گلزار شهدا کرمان راه افتادیم و به اصفهان آمدیم…

کد خبر 750958

دیگر خبرها

  • ۶۵۰ مبلغ دهه کرامت در خراسان جنوبی فعالیت تبلیغی خواهند داشت
  • تهرانی‌ها پیشتاز ظهور دروازه‌بانان جدید در فوتبال ایران
  • تهرانی‌ها پیش تاز ظهور دروازه‌بانان جدید در فوتبال ایران
  • آغاز برنامه‌های دهه کرامت با حضور سفیران کریمه اهل‌بیت(ع) در یزد
  • واکسنی که ویروس‌های ظهور نکرده کرونا را از بین می برد!
  • ساخت ١۵٠ هزار واحد مسکونی از ماه آینده آغاز می‌شود
  • دانشگاه خودباوری را در جامعه به منصه ظهور برساند
  • بازگشت سریع موعود از قطر: سلام پرسپولیس!
  • روایت دختران حاج قاسم از اصفهان تا خانه پدری
  • نقدینگی کنترل نمی‌شد، گرفتار ابَر تورم می‌شدیم